جمعی از اساتید علوم سیاسی و روابط بینالملل دانشگاههای سراسر کشور در اقدامی بیسابقه با صدور بیانیهای از کاندیداتوری میرحسین موسوی حمایت کردند. پیش از این جمعی از اساتید جامعهشناسی دانشگاهها نیز از مهندس موسوی حمایت کرده بودند.
به گزارش خبرنگار کلمه، حمایت این تعداد از اساتید و صاحب نظران علوم سیاسی و روابط بین الملل دانشگاه ها از میرحسین موسوی در تاریخ کشور بی نظیر است.
71 استاد علوم سیاسی دانشگاه در بیانیه خود آوردهاند: سرنوشت این ملت با تحولات بینالمللی و ساختارهای سیاسی داخلی سخت پیوند خورده است. گرچه بسیاری تلاش کردهاند، شأن دانش سیاست را به گردآوری اطلاعات برای تأیید نگرشهای حاکم یا گرایشهای سیاسی خاص فروکاهند، اما تجربه تاریخی این ملت نشان داده که عدم بهرهگیری درست از یافتههای این دانش شگرف سبب ناتوانی نخبگان در بهرهبرداری درست از تحولات بینالمللی، عدم شکلگیری ساختارهای کارآمد سیاسی و در نتیجه بروز مشکلاتی در جامعه ایران شده است. لینک منبع
مهندس میرحسین موسوی بار دیگر تاکید کرد: اگر با وجود این همه امکانات و سرمایههای اجتماعی فقر داریم، این از ضعف ماست و سرنوشت ما این نیست.
سرنوشت آذربایجان یعنی سرنوشت ایران؛ همیشه همین بوده است و الان نیز چنین است. سرنوشت آذربایجان و سرنوشت کل ایران از هم جدا نیست لینک منبع
بیانیه ای از میر حسین
نامزد دهمین دوره ریاست جمهوری گفت: سرنوشت کشور ما فقر نیست و اگر مشکلی وجود دارد مشکل مدیریتی و سازمانی است.
مهندس میر حسین موسوی در جمع مردم خوراسگان اظهار داشت: مشکلات کنونی کشور به مشکلات مدیریتی و سازماندهی مربوط می شود و مسئولان باید در تلاش باشند کشور را به ظرفیت های واقعی خود نزدیک کنند.
وی ادامه داد: مردم خواستار عدالت واقعی، راستگویی مسئولان و عمل به وعده های خود هستند و با تعمل در گذشته و نگاه به آینده باید انتخاب کنند.
موسوی اظهار داشت: مردم می توانند تصمیم بگیرند که وضع موجود را ادامه دهند و یا موجب تغییر در آن شوند.
وی گفت: خوشبختانه آگاهی در سطح ملت پراکنده است و بنده به هرشهر و استانی که سفر کردم نظارت و دقت مردم به انتخاب در سرنوشت خود را مشاهده کردند.
وی در پایان ضمن تقدیر از حضور مردم تصریح کرد: این ملت میراث سنگینی از انقلاب با خود دارند و آنچه اکنون می خواهند، تثبیت و تضمین این میراث و ارزش ها و برخورداری از مواهب الهی در جامعه است.لینک منبع
دستاورد دیگر موسوی در اولین نطق تلویزیونیاش که پس از بیست سال ارائه میشد، به زبان مردم حرف زدن بود و پرداختن به مسائلی مانند مشکلات اقتصادی، تورم و بیکاری که به جرات میتوان گفت اولویت 75 درصد مردم ایران است. موسوی در حرفهایش نشان داد که حرف مردم را میفهمد و جوری حرف زد که مردم حرفش را بفهمند.
در واکنشهای مردمی گستردهای که پس از نطق تلویزیونی موسوی از طریق پیامک، تماس با روزنامهها و یا خبرگزاری و ارائه مطلب و یا نظر در وبلاگها قابل بررسی بود، میتوان از محورهایی مانند با گزینش عقیدتی و تبعیضآمیز، در استخدام مخالفم، قبل از نسخه پیچیدن برای دنیا، اقتصاد کشور خودمان را درست کنیم و امام با افزایش قیمتها مخالف بود، حتی برای سیگار، به عنوان مواردی یاد کرد که بیشتر مورد توجه قرار گرفتهاند.لینک منبع
به گزارش خبرنگار بنیان رئیس پیشین دانشگاه علامه طباطبایی با بیان دغدغه ها و دلایل حضور مهندس موسوی عنوان کرد اعتقاد ما بر آن است که مهندس موسوی قصد دارد زیبایی های انقلاب اسلامی را احیا کند .لینک منبع
مهندس میرحسین موسوی با بیان اینکه ما به دنبال احیای ارزش های جامعه برای نگه داشتن کشور هستیم، اظهار کرد: به نظر من هیچ چاره ای در دنیای پر از مشکل امروزی نداریم، غیر از آنکه به ارزش ها برگردیم.
ی با تاکید بر لزوم وحدت در جامعه اظهار کرد: مردم عادی در کشور ما که بار اصلی انقلاب را به دوش می کشند، همه موارد خوب جناح ها را با هم دارند و چه بسا بتوانیم اختلافات بین جناح ها را در سطح ملی کم کنیم زیرا این برای کشور ما حیاتی است که همه نیروها در کشور ما با هم کار کنند یا حداقل دشمنی و خصومتی با هم نداشته باشند. اگر دقت کنید امام (ره) هم همواره در سخنرانی های خود همه را به وحدت دعوت می کردند.لینک منبع
ضمن گرامیداشت روز 12 اردیبهشت سالروز شهادت استاد مرتضی مطهری(ره) و روز معلم
مردم در اولویت چندم؟ (بخش اول)
آیا مسئولان اخبار حوادث را نمیخوانند؟ (بخش دوم)
چرا کشورمان چنین جرم خیز شده است؟ (بخش سوم)
امالمشکلات کشور چیست؟ (بخش چهارم)
آبرویش را بریز و او را به مردم معرفی کن! (بخش پنجم)
مجلس هشتم و مزاحمان خیابانی و غیرخیابانی (بخش ششم)
اخبار محرمانهای که نباید محرمانه باشند (بخش هفتم)
تحقیقات پلیسی و جان و ناموس مردم (بخش هشتم)
ما ایرانیان با اعصاب خود چه میکنیم؟ (بخش نهم)
خودزنی به شیوه ما ایرانیان (بخش دهم)
مسئولان به مردم چه آموختهاند؟ (بخش یازدهم)
muhammadmotahari@gmail.com
مهندس میرحسین موسوی با صدور بیانیهای
رسماً اعلام کاندیداتوری کرد
مهندس میرحسین موسوی با صدور بیانیه ای به صورت رسمی برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری اعلام کاندیداتوری کرد.
در این بیانیه که از انتخابات با عنوان بزرگترین جشنواره جمهوریت یاد شده، باز شناسی آموزه های اسلام ناب محمدی (ص) و تکیه بر اندیشه های حضرت امام خمینی (ره) مورد تاکید قرار گرفته و دلیل حضور در انتخابات وضعیت کنونی کشور، ظرفیت های موجود و همان دلایلی که در گذشته به عدم حضور فرامی خواندند اعلام شده است.
مهندس میرحسین موسوی در بیانیه اعلام حضور خود مستضعفان را آماده ترین قشر برای اصلاح گری و پایبند ترین پشتوانه برای اصول گرایی نامیده و دستاوردهای مهم انقلاب اسلامی را حاصل جوشش های جوانان اندیشمند و آزاداندیش دانسته است.
در این بیانیه همچنین از آزادی، به عنوان آرمانی که خرازی ها، باقری ها و باکری ها در پای آن جان دادند، یاد شده و آمده است :« ما را چه میشود که به کمترین بهانه خانۀ آرزوهای همت را خراب میکنیم تا به جایش برجهایی از جاهطلبی خود بسازیم؟»
کاندیدای دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در ادامه ضمن تاکید بر نیرومند شدن اقتصاد کشور و رونق گرفتن فضای کسب و کار و حمایت همه جانبه از نیروی های مولد و تولید ملی، قانون شکنی های گسترده را تقبیح و آن را نقض عهد با ملت و انکار خرد جمعی برشمرده است. وی همچنین قانون اساسی را واجد ظرفیت عظیمی ذکر کرده که اگر به فعلیت برسد، راهبردهای ارزشمندی همچون اصول 43 و 44 قانون اساسی می تواند از هدردادن منابع جلوگیری کند.
مهندس موسوی خواست عمومی برای تجدید نظر در سیاست ها و گسترش گفتمان انقلاب اسلامی و تکیه بر ارزشهای بنیادین را ضامن تحول جامعه دانسته و در بیانیه خود آورده است : « یک قدم پیشرفت که واقعا محقق شود بر آرزوهای درازی که جامهی عمل نمی پوشند برتری دارد.»
در بخش پایانی این بیانیه میرحسین موسوی رعایت احترام دولت را لازم و انتقادات را تنها در صورت مستدل ، دلسوزانه و نه با قصد تخریب مجاز شمرده و صراحتا اعلام کرده ستاد اینجانب حق چاپ و تکثیر عکس مرا نخواهد داشت و طرفدارانش را از الگوهای تبلیغاتی مسرفانه برحذرداشته و رعایت اخلاق اسلامی و حفظ وحدت را ضرورت فضای با نشاط انتخاباتی برشمرده است.
برای مشاهده متن کامل این بیانیه روی این لینک کلیک کنید
This is a poem
این شعر توسط یک نوجوان متبلا به سرطان نوشته شده است.
written by a teenager with cancer.
She wants to see how many
people get her poem.
او مایل است بداند چند نفرشعر او را می خوانند.
It is quite the poem. Please pass it on.این کل شعر اوست. لطفا آنرا برای دیگران هم ارسال کنید.
This
poem was written by a terminally ill young girl in a
New York
Hospitalاین شعر را این دختربسیار جوان در حالی که آخرین روزهای زندگی اش را سپری می کند در بیمارستان نیویورک نگاشته است
It was sent
byو آنرا یکی از پزشکان بیمارستان فرستاده است. تقاضا داریم مطلب بعد از شعر را نیز به دقت بخوانید
a medical doctor - Make sure to read what is in the closing statement
AFTER THE POEM.
SLOW DANCE
رقص آرام
Have you ever
watched kids
آیا تا به حال به کودکان نگریسته اید
On a merry-go-round?
در حالیکه به بازی "چرخ چرخ" مشغولند؟
Or listened to
the rain
و یا به صدای باران گوش فرا داده اید،
Slapping on the ground?
آن زمان که قطراتش به زمین برخورد می کند؟
Ever followed a
butterfly's erratic flight?
تا بحال بدنبال پروانه ای دویده اید، آن زمان که نامنظم و بی هدف به چپ و راست پرواز می کند؟
Or gazed at the sun into the fading
night?
یا به خورشید رنگ پریده خیره گشته اید، آن زمان که در مغرب فرو می رود؟
You better slow down.
کمی آرام تر حرکت کنید
Don't dance so
fast.
اینقدر تند و سریع به رقص درنیایید
Time is short.
زمان کوتاه است
The music won't
last
موسیقی بزودی پایان خواهد یافت
Do you run through each day
On the
fly?
آیا روزها را شتابان پشت سر می گذارید؟
When you ask How are you?آنگاه که از کسی می پرسید حالت چطور است،
Do you hear the
reply?
آیا پاسخ سوال خود را می شنوید؟
When the day is doneهنگامی که روز به پایان می رسد
Do you lie in your
bed
آیا در رختخواب خود دراز می کشید
With the next hundred choresو اجازه می دهید که صدها کار ناتمام بیهوده و روزمره
Running through
your head?
در کله شما رژه روند؟
You'd better slow downسرعت خود را کم کنید. کم تر شتاب کنید.
Don't dance so
fast.
اینقدر تند و سریع به رقص در نیایید.
Time is short.زمان کوتاه است.
The music won't
last. موسیقی دیری نخواهد پائید
Ever told your child,آیا تا بحال به کودک خود گفته اید،
We'll do it
tomorrow?"فردا این کار را خواهیم کرد"
And in your haste,و آنچنان شتابان بوده اید
Not see
his
که نتوانید غم او را در چشمانش ببینید؟
sorrow?
Ever lost touch,تا بحال آیا بدون تاثری
Let a good
friendship die
اجازه داده اید دوستی ای به پایان رسد،
Cause you never had timeفقط بدان سبب که هرگز وقت کافی ندارید؟
or call
and say,'Hi'آیا هرگز به کسی تلفن زده اید فقط به این خاطر که به او بگویید: دوست من، سلام؟
You'd better slow down.حال کمی سرعت خود را کم کنید. کمتر شتاب کنید.
Don't dance
so fast.اینقدر تند وسریع به رقص درنیایید.
Time is short.زمان کوتاه است.
The music won't last.موسیقی دیری نخواهد پایید.
When you run so fast to get somewhereآن زمان که برای رسیدن به مکانی چنان شتابان می دوید،
You
miss half the fun of getting there.نیمی از لذت راه را بر خود حرام می کنید.
When you worry and hurry
through your day,آنگاه که روز خود را با نگرانی و عجله بسر می رسانید،
It is like an unopened
gift....گویی هدیه ای را ناگشوده به کناری می نهید.
Thrown away.
Life is not a
race.زندگی که یک مسابقه دو نیست!
Do take it slowerکمی آرام گیرید
Hear the
musicبه موسیقی گوش بسپارید،
Before the song is over.
پیش از آنکه آوای آن به پایان رسد.
فاصله دخترک تا پیرمرد یک نفر بود، روی نیمکتی چوبی، روبروی یک آبنمای سنگی.
پیرمرد از دختر پرسید:
- غمگینی؟
- نه.
- مطمئنی؟
- نه.
- چرا گریه می کنی؟
- دوستام منو دوست ندارن.
- چرا؟
- چون قشنگ نیستم
- قبلا اینو به تو گفتن؟
- نه.
- ولی تو قشنگ ترین دختری هستی که من تا حالا دیدم.
- راست می گی؟
- از ته قلبم آره
دخترک بلند شد پیرمرد رو بوسید و به طرف دوستاش دوید، شاد شاد.
چند دقیقه بعد پیرمرد اشک هاشو پاک کرد، کیفش رو باز کرد، عصای سفیدش رو بیرون آورد و رفت...
مثنوی محمد(ص)
ز احمد تا احد یک میم فرق است
جهانی اندراین یک میم غرق است
یقینا میم احمد میم مستی ست
که سر مست از جمالش چشم هستی ست
-
زاحمد هردو عالم آبرو یافت
دمی خندید و هستی رنگ و بو یافت
اگر احمد نبود آدم کجا بود
خدا را آیه ای محکم کجا بود
چه می پرسند کاین احمد کدام است
که ذکرش لذت شرب مدام است
-
همان احمد که آوازش بهار است
دلیل خلقت لیل و نهارست
همان احمد که فرزند خلیل است
قیام بتشکنها را دلیل است
همان احمد که ستار العیوب است
دلیل راه و علام الغیوب است
-
همان احمد که جامش جام وحی است
به دستش ذوالفقار امر و نهی است
همان احمد که ختم الانبیا شد
جناب کنت و کنز مخفیا شد
همان اول که اینجا آخر آمد
همان باطن که بر ما ظاهر آمد
-
همان احمد که سرمستان سرمد
بخوانندش ابوالقاسم محــــــــــــــــــمد (ص)
محمد میم و حا ء و میم و دال است
تدارک بخش عدل و اعتدال است
محمد رحمه للعالمین است
کرامت بخش صد روح الامین است
-
محمد پاک و شفاف و زلال است
که مرات جمال ذوالفقار است
محمد تا نبوت را برانگیخت
ولایت را به کام شیعیان ریخت
ولایت باده ی غیب و شهود است
کلید مخزن سر وجود است
-
محمد با علی روز اخوت
ولایت را گره زد بر نبوت
محمد را علی آینه دارد
نخستین جلوه اش در ذوالفقار است
شعر از زنده یاد مرحوم محمدرضاآقاسی
*درِ خانه ی جحی بدزدیدند. او برفت و در مسجدی برکند و به خانه میبرد. گفتند چرا در مسجد برکنده ای؟ گفت: درِ خانه من دزدیده اند و خداوند این در، دزد را میشناسد، در را به من سپارد و در خانه خود بازستاند.
*شخصی از مولانا عضدالدین پرسید: چونست که مردم در زمان خلفا دعوی خدائی و پیغمبری بسیار می کردند و اکنون نمی کنند؟ گفت: مردمِ این روزگار را چندان ظلم و گرسنگی افتاده است که نه از خدایشان به یاد می آید و نه از پیغامبر.
*درویشی به در خانه ای رسید. پاره نانی بخواست. دخترکی در خانه بود گفت: نیست. گفت: چوبی هیمه ای. گفت: نیست. گفت: پاره ای نمک. گفت: نیست. گفت: کوزه ای آب. گفت: نیست. گفت: مادرت کجاست؟ گفت: به تعزیت خویشاوندان رفته است. گفت: چنین که من حال خانه ی شما می بینم، 10خویشاوند دیگر می باید به تعزیت شما آیند.
*خراسانی به نردبان در باغ دیگری میرفت تا میوه بدزدد. خداوند باغ برسید و گفت: در باغ من چکار داری؟ گفت: نردبان می فروشم. گفت: نردبان در باغ من می فروشی؟ گفت: نردبان از آن من است، هر کجا که خواستم میفروشم.
*شخصی دعوی نبوت کرد. پیش خلیفه اش بردند. از او پرسید که معجزه ات چیست؟ گفت: معجزه ام این که هرچه در دل شما میگذرد مرا معلوم است. چنانکه اکنون در دل همه میگذرد که من دروغ می گویم.
*ظریفی مرغی بریان در سفره ی بخیلی دید که سه روز پی در پی بود و نمیخورد. گفت: عمر این مرغ بریان بعد از مرگ درازتر از عمر اوست پیش از مرگ.
*شخصی تیری به مرغی انداخت. خطا کرد. رفیقش گفت: احسنت. تیر انداز بر آشفت که به من ریشخند می کنی؟ گفت: نه، میگویم احسنت، اما به مرغ.
*شخصی خانه ای به کرایه گرفته بود. چوبهای سقفش بسیار صدا می کرد. به خداوند خانه از بهر مرمّت آن، سخن بگشاد. پاسخ داد که چوبهای سقف ذکر خداوند می کنند. گفت: نیک است، اما میترسم این ذکر منجر به سجده شود.
*زنی که سر دو شوهر خورده بود، شوهر سیمش در مرض موت بود. بر او گریه میکرد و می گفت: ای خواجه به کجا می روی و مرا به که می سپاری؟ گفت: به شوی چهارمین.
*یکی اسبی از دوستی به عاریت خواست. گفت: اسب دارم اما سیاه است. گفت: مگر اسب سیاه را سوار نشاید شد؟ گفت: چون نخواهم داد همین قدر بهانه بس است.
*نوشیروان، روزی به دادرسی نشسته بود. مردی کوتاه قامت فراز آمد و بانگ دادخواهی برداشت. خسرو گفت: کسی بر کوتاه قامتان ستم نتواند کرد. گفت: شهریارا، آنکه بر من ستم راند، از من کوتاهتر است. خسرو بخندید و دادش بداد.
*مردی جامه ای بدزدید و به بازار برد تا بفروشد. جامه را ازو بربودند، پرسیدند که به چند فروختی؟ گفت: به اصل مایه.
*زشت رویی در امر مذهب، با دیگری مجادله می کرد و گفتش: آیا تو بر کفر گواهی دهی؟ گفت: مگر کسی که پندارد خدا تو را در بهترین صورت بیافریده است.
*زشت رویی در آینه به زشتی خود می نگریست و می گفت: سپاس خدای را که مرا صورتی نیکو بیافرید. غلامش ایستاده بود این سخن می شنید و چون از نزد او به در آمد کسی از حال صاحبش پرسید، گفت: در خانه نشسته و بر خدا دروغ می بندد.
*مردی زنی بگرفت و به روز پنجم فرزندش زاد. مرد به بازار شد و لوح و دواتی بخرید. او را گفتند: این از چه خریدی؟ گفت: طفلی که به پنج روز زاید به سه روز مکتبی شود.
رسالــه دلـگشــــا، عبــــید زاکــانی
فرستاده پادشاده روم در مجلس یزید
از امام زین العابدین علیهالسلام روایت شده که چون سر مبارک امام حسین علیهالسلام را برای یزید آوردند، سر مقدس را مقابل خود قرار داده و میخواری میکرد. یک روز فرستاده پادشاه روم که از اشراف بود در مجلس حضور داشت و از یزید پرسید که این سر کیست؟ یزید گفت: «این سر حسین بن علی، فرزند فاطمه، دختر رسول خداست.» فرستاده روم وقتی چنین شنید گفت: «تف بر تو باد. پدر من با واسطههای بسیار از نوادههای حضرت داوود است؛ با این حال، مسیحیان مرا به این دلیل بزرگ میشمارند واز خاک پایم تبرک میبرند، و شما پسر دختر پیامبر خود را میکشید؟! این چه دین داری است؟» یزید وقتی اعتراض سفیر روم را شنید، گفت: «این نصرانی را بکشید تا مرا در کشور خود رسوا نکند.» چون نصرانی چنین فهمید گفت: «دیشب رسول خدا صلیاللهعلیهوآله را در خواب دیدم که به من فرمودند: تو اهل بهشتی.» و سپس شهادتین گفت و سر حسین علیهالسلام را به سینه چسبانید و بوسید تا کشته شد.
اولین زائر
از عطیه روایت شده که در روز اربعین، با جابر بن عبداللّه انصاری به زیارت قبر امام حسین علیهالسلام رفتیم. وقتی به کربلا رسیدیم، جابر غسل کرده و بر سر قبر حضرت رفت و گفت: «دست مرا بر قبر گذار.» چون دستش به قبر رسید بیهوش شد و وقتی به هوش آمد سه بار گفت: یا حسین، سپس گفت: «آیا دوست، جواب دوست را نمیدهد؟ چگونه جواب میدهی در حالی که سرت را از بدن جدا کردهاند.» و گفت: «سوگند به خدا که ما نیز در آن جا حضور داشتیم.» من گفتم: چگونه؟ در حالی که شمشیری نزدیم، و این گروه مابین سرو بدنشان جدایی افتاده و اولادشان اسیر شده و [ما...]، جابر گفت: «از رسول خدا شنیدم که هر که گروهی را دوست دارد، با آنان محشور میشود و هر که عمل مردمی را دوست داشته باشد، در عمل ایشان شریک شود. همانا دوست ایشان به بهشت بازگشت نماید و دشمن ایشان به دوزخ بازگردد.
دیدار اهلبیت از شهدای کربلا در روز اربعین
سیدبن طاووس در کتاب مقتل خود به نام لهوف آورده است: زمانی که اهلبیت حضرت سیدالشهداء علیهمالسلام از شام به مدینه برمیگشتند در عراق از کاروان دار خواستند که آنها را از راه کربلا ببرد. چون به بر تربت پاک امام حسین علیهالسلام رسیدند، جابر بن عبداللّه را با گروهی از طایفه بنیهاشم و مردانی از آل پیغمبر صلیاللهعلیهوآله دیدند که به زیارت حضرت آمدهاند. آنان شروع به عزاداری و نوحه سرایی کردند، زنان قبائل عرب نیز که در آن اطراف بودند جمع شده و عزاداری کردند. کاروانیان سپس از آنجا به سوی مدینه کوچ کردند.
اسارت زن مسلمان
از مظلومیتهایی که حکایت از نقض آشکار قوانینی است که اسلام به آنها سفارش کرده، اسیر گرفتن زن مسلمان است. در حادثه کربلا پس از پایان نبرد، اهل بیت امام حسین را اسیر کرده و شهر به شهر گرداندند و در کوفه و شام به نمایش گذاشتند. اسیر گرفتن زن مسلمان از نظر اسلام مردود است چنان که علی علیهالسلام در جنگ جمل اسیر کردن را روا نشمرد و عایشه را به همراه عدهای زن به شهر خودش بازگرداند؛ اما متجاوزان اموی فرزندان پیامبر را مثل اسیران کافر، از کوفه به شام فرستادند و چهره زنان اسیر را بر اهالی شهرها نمودند و درنهایت سنگدلی با آنان رفتار کردند. چنان که حضرت زینب علیهاالسلام هنگام عبور از کنار اجساد شهدا (در اعتراض به اسارت اهل بیت) فرمود:ای محمّد صلیاللهعلیهوآله این دختران تو هستند که به اسارت میروند.
حرکت از کربلا
وقتی کاروان شام به کربلا رسید، اهل بیت امام حسین علیهالسلام به گونهای جانسوز به عزداری پرداختند، امام سجاد علیهالسلام وقتی که اوضاع را چنین دیدند، دانستند که اگر زنان و کودکان در کنار این قبور مطهر بمانند، خود را در اثر شیون و زاری هلاک میکنند؛ از این رو فرمان دادند تا بار شتران را ببندند و از کربلا به سوی مدینه حرکت کنند. چون بارها را بستند و آماده حرکت شدند، حضرت سکینه اهل حرم را برای وداع، با ناله و فریاد به سوی مزار مقدس امام حرکت داد و همگی در اطراف قبر مقدس گرد آمدند. سکینه قبر پدر را در آغوش گرفت و به شدت گریست و این ابیات را زمزمه کرد: «ای کربلا! بدنی را در تو به امانت گذاشتیم که بدون غسل و کفن مدفون شد.ای کربلا، کسی را به نزد تو یادگار نهادیم، که روح احمد و وصی اوست...».
رسیدن کاروان اهل بیت به مدینه
کاروان اهل بیت به سوی مدینه رهسپار شد. «بَشیر» که آنان را همراهی میکرد میگوید: به آرامی رفتیم تا به شهر مدینه نزدیک شدیم. امام سجاد علیهالسلام مرا طلبیده و فرموند: خداوند پدرت را رحمت کند که شاعر نیکویی بود آیا تو نیز شعر میگویی؟ گفتم: آری، پس فرمود به مدینه برو و خبر شهادت ابی عبداللّه را به مردم ابلاغ کن. بشیر میگوید: وقتی خبر شهادت امام حسین علیهالسلام را به مردم مدینه رساندم، مردمان مدینه از خانه خود بیرون آمده و شروع به گریه و زاری کردند. من همانند آن روز را به یاد ندارم که مردم همه یک دل و یک زبان گریه کنند و تلختر از آن روز را بر مسلمانان ندیدم
اهداف یزید از اسارات و به آتش کشیدن خیام اهل بیت
سیاست حکومتهای ظالم آن است که برای جلوگیری از نهضتهای احتمالی بعدی، از هر وسیلهای استفاده کنند. حکومت یزید نیز پس از فاجعه عاشورا، برای ایجاد ترس و وحشت بین مردم، اهل بیت را با وضعی دلخراش اسیر کرد و در دو شهر مهم کوفه و شام گرداند. شبیه این کار غیر انسانی را عبیداللّه بن زیاد در شهادت مسلم بن عقیل و هانی بن عروه انجام داده بود. او بدنهای پاک این دو را پس از شهادت در کوچهها و خیابانهای کوفه گرداند. هم چنان که سر مبارک اما حسین و دیگر شهیدان کربلا را بر بالای نیزه کرد و به تماشای مردم گذاشت.
لینک منبع
حجت الاسلام و المسلمین سید محمد خاتمی درباره برخی اخبار غیر معتبر مبنی بر ارائه نامه گلایه آمیز میرحسین موسوی به وی گفت: چنین نامهای وجود نداشته و آن را تکذیب میکنم.
رییس جمهور سابق کشورمان که در راه پیمایی 22 بهمن در حضور پیدا کرده بود در پاسخ به سوال خبرنگاری درباره نامه گلایه آمیز مهندس موسوی به خاتمی گفت: هیچ نامه گلایه آمیزی از سوی ایشان به بنده نوشته نشده است و چنین نامه ای را تکذیب می کنم.
سید محمد خاتمی در پاسخ به دیگر سوالات خبرنگاران در خصوص اینکه آیا با حضور شما میر حسین موسوی هم در صحنه خواهد بود، پاسخ نداد.
پیش از این سایت نزدیک به اعتماد ملی و خبرگزاری فارس از ارسال این نامه گلایه آمیز خبر داده بودند و حتی یکی از روزنامه ها جملاتی از این نامه خیالی را به نقل از میرحسین موسوی ذکر کرده بود.
ک روز پس از اعلام کاندیداتوری خاتمی و اعلام این نکته از سوی خاتمی که میرحسین موسوی در تردید به سر میبرد و به علت همین موضوع نتوانسته به جمعبندی برسد، میرحسین موسوی نامهای گلایهآمیز برای خاتمی ارسال کرد.
به گزارش خبرگزاری انتخاب، میرحسین موسوی در این نامه نسبت به رفتار انتخاباتی خاتمی به شدت گلایه کرده است.
موسوی خطاب به خاتمی مطلبی با این مضمون نوشته است که چرا با وجود اینکه به شما احساس تکلیف می کنم اما قصد ندارم به این زودی اعلام نامزدی کنم و تا اردیبهشت باید منتظر ماند، در مورد من اینگونه صحبت کردید و سریعا اعلام حضور کردید؟
در ادامه خبر سایت تغییر آمده است: این نامه توسط یکی از معتمدین موسوی در اختیار خاتمی قرار گرفته است.
میرحسین موسوی و خاتمی یکی دو روز پیش نیز دیداری با هم داشتند. هنوز از سوی سید محمد خاتمی پاسخی به این نامه داده نشده است.
همچنین روزنامه جوان در مطلبی خبری – تحلیلی با عنوان" انتقاد شدید میرحسین از خاتمى" که امروز آن را منتشر نموده با بیان وجود اختلاف در اردوگاه حامیان خاتمی و موسوی آورده است:
سید محمد خاتمى عصر روزگذشته از حضور قطعى خود در رقابت هاى انتخاباتى دور دهم خبرداد.اما حتى این امر نیز مانع از آن نمى شود که منازعات پنهان حامیان خاتمى و میرحسین ازاعماق رایزنى هاى پنهان، راهى به سطح پیدا نکند.
نویسنده این مطلب نمودار شدن اولین رگه جدایى حامیان خاتمی و موسوی را از آن زمان می داند که سازمان مجاهدین انقلاب و حزب مشارکت به عنوان اصلى ترین حامیان خاتمى از در نظر گرفتن پست معاون اولى در دولت آتى خاتمى براى میرحسین سخن به میان آوردند،سخنى که گویا چنان میرحسین را برافروخت که بلافاصله با گسیل داشتن یکى از معتمدان خود به نزد بزرگان جبهه دوم خرداد به آنان هشدارداده بود،«من طفیلى نیستم که این گونه با من برخورد مى شود،من نه عنصر درجه ۲ هستم ونه آدمى که اجازه بدهم با برگ من بازى شود».
"جوان" همچنین در این مطلب آورده است: در این میان اما واکنش تشکل هاى مزبور در لایه هاى دیگرى از سوى حامیان خاتمى پاسخ داده شد.واکنش اول آن ها این بود که در جلسات متعدد با سید محمد خاتمى ضمن تاکید بر تعجیل بر اعلام کاندیداتورى ،به او خاطرنشان کردند که ستاد هاى دوم خرداد تنها براى خاتمى فعال خواهند شد و او انتظار آن را نداشته باشد که مجموعه و سیستم انتخاباتى آنان براى کاندیداى دیگرى غیر از او فعالیت کنند. واکنش دوم هم این که عناصر نزدیکى به سازمان مجاهدین انقلاب و حزب مشارکت،مانع از حضور برخى از نزدیکان میرحسین به بنیاد باران شده اند. در همین زمینه گفته مى شود در یکى از جلسات اخیر بنیاد باران از حضور یکى از مشاوران رسانه اى میرحسین موسوى ممانعت به عمل آمده وبه وى گفته شده است که «دو جانبه کار کردن » براى آنان قابل پذیرش نیست.
این روزنامه صبح کشور همچنین اوج این اختلافات را رویارویى مستقیم میرحسین با خاتمى دانسته است،مواجهه اى که روز شنبه ۱۲ بهمن و در جلسه سوم موسوی و خاتمى به وقوع پیوست. موسوى در این جلسه از طرح موضوع «یا من یا موسوى» انتقاد کرده و گفته است،«من این حرف را قبول ندارم.ممکن است من بیایم شما هم بیایى،یا نه، شما حضور پیدا نکنید من هم به تصمیم برسم که نیایم» .
"جوان" در ادامه آورده است:این جملات میرحسین اما گویى براى حامیان خاتمى بسیار گران آمد .چرا که در جلسات درون گروهى خود ضمن بررسى آخرین وضعیت انتخاباتى ،میرحسین را فردى غیر قابل کنترل خوانده و حتى برخى از چهره هاى رادیکال با بیان طرح این تحلیل که «میرحسین مامور برهم زدن وحدت اصلاح طلبان است» بر رسانه اى کردن این تحلیل تحت عنوان «تعامل میرحسین با برخى از مقامات»،براى بهم ریختن بازى دوم خرداد تاکید کردند.
در بخش دیگری از این مطلب ضمن تاکید بر جدی بودن میرحسین برای حضور در انتخابات آمده است:اعلام مسئولان ستاد میرحسین موسوى و نیز راه اندازى چند سایت دیگر انتخاباتى وى ،حامیان خاتمى را به این باور رسانده که ایده محور«میرحسین- خاتمى» به فرجام خود نزدیک شده و موسوى پایان این بازى را با استقلال خود رقم زده است.
"جوان" در مورد اختلافات حامیان خاتمی و موسوی افزوده است :در این میان آخرین اخبار به دست آمده حکایت از آن دارد که لایه هاى رادیکال دوم خرداد ضمن فعال ساختن حلق اتصال خود به اپوزیسیون و رسانه هاى آن براى نقش آفرینى در انتخابات،پیغام هاى تهدید آمیز دیگرى را نیز براى میرحسین ارسال کرده اند مبنى براین که در صورت ادامه حضور وى در عرصه انتخابات مباحث مربوط به دهه ،۶۰ضعف مدیریتى و پشت پرده استعفا هاى مکرر وى را از پرده برون خواهند انداخت.
می گویند "مریلین مونرو " یک وقتی نامه ای نوشت به "البرت انیشتین" که فکرش را بکن که اگر من و تو ازدواج کنیم بچههایمان با زیبایی من و هوش و نبوغ تو چه محشری میشوند!
آقای "انیشتین" هم نوشت : ممنون از این همه لطف و دست و دلبازی خانم. واقعا هم که چه غوغایی میشود! ولی این یک روی سکه است. فکرش را بکنید که اگر قضیه بر عکس شود چه رسوایی بزرگی بر پا میشود!
جزو وظایف من نیست
صبح شنبه، یکی از شعب بانک ... در خیابان جمهوری اسلامی، با وجودی که دستگاه نوبتگیر بانک مرتب شماره میدهد اما هر 10 دقیقه یک نوبت اعلام میشود. از 6 باجه موجود، فقط دو باجه متصدی دارد و افرادی که صبح شنبه چک دارند از کندی کار گله میکنند. فرد جوانی به کندی کار باجهها اعتراض دارد، از جا بلند میشود و به متصدی باجه دریافت و پرداخت میگوید: «آقا ... ما خیلی عجله داریم چرا...»
هنوز کلامش منعقد نشده که کارمند باجه به تندی میگوید: «آقاجون میتونی بری یه بانک دیگه!... من که 10 تا دست ندارم.» از جایش بلند میشود و به آخر سالن میرود. روند اعلام شمارهها کندتر میشود. چند دقیقهای هست که تنها یک باجه کار میکند و 5 باجه، خالی ازمتصدی است.
پیرمرد میگوید: «آقا من حقوق نگرفتم یک کم تندتر کار کن» کارمند سریع میگوید: «جزو وظایف من نیست مشکل شما را من باید حل کنم؟!»
الو، خدمات پس از فروش... ؟
قطعه نداریم... باید یخچالتون رو بیارید کارگاه. هنوز 6 ماه از خرید یخچال نمیگذرد که تعمیرکار خدمات پس از فروش به دلیل نداشتن قطعه از تعمیر عاجز است. حالا زوج جوان ماندهاند و یخچالی که فقط به خاطر ضمانت 3 ساله و خدمات پس از فروش انتخاب کردهاند.
تعمیرکار بدون انجام هیچ کاری، هزینه ایاب و ذهاب را میگیرد. به او ارتباطی ندارد سرنوشت یخچال چه خواهد شد، همین طور به نمایندگی مجاز مرکز خدمات پس از فروش...
هیس... اینجا بیمارستانه! ...
مادر چند بار راهروی بخش را طی کرده و از پرستار ساعت حضور پزشک را پرسیده، فرزندش روی تخت بیمارستان به خود میپیچد. حتی بعد از تزریق مسکن، نالههای کودک قطع نمیشود. مادر درمانده و عصبانی باز هم طول راهرو را طی میکند. ساعت از 22 گذشته، رادیوی کنار میز پذیرش بخش زمان را اعلام میکند. پرستار با دیدن مادر میگوید: «کاری از دست ما برنمییاد. باید تا فردا صبح صبر کنید تا دکترش بیاد...» مادر که صدای ناله فرزند آزارش میدهد از پرستار میخواهد تا با پزشک تماس بگیرد. سرپرستار از اتاق کناری خارج میشود: «چه خبرته خانم؟ اینجا بیمارستانه؟ مگه ما میتونیم دم به دقیقه با دکتر تماس بگیریم؟» مادر با این نهیب به ظاهر آرام میشود ولی درماندگی از صورتش میبارد، زیر لب غرولند میکند: «تو این خرابشده فقط پول میگیرند، به داد مردم که نمیرسند.»
انتظار داری آنجلینا جولی بشی؟
فقط یکی دو روز به تحویل سال نو مانده، سالنهای آرایش و زیبایی جای سوزن انداختن نیست، قیمتها هم با هفته پیش فرق کرده، صندوقدار زن چاقی است که پشت صندوق با صورتی عبوس فقط پول میشمارد. شاگردها هر کدام به سمتی میدوند. «رنگ ابروی این خانم چی شد؟» شاگرد به سمت مشتری میدود. زن جوانی که به چند شاگرد انعام داده،با تمام شدن کارش به سمت صندوق میرود، صورتش گرفته و کمی عصبانی است و به صندوقدار میگوید: «خانم ببخشید، موهای من دورنگ شده، یک طرف سرم قهوهای و یک طرف به قرمزی میزنه» مسوول رنگ سر میرسد که «خانم اشکال از موهای شماست»، مشتری به آرامی و مودبانه میگوید: «این را زودتر میگفتید که مجبور نشم حالا 120 هزار تومان بپردازم.» زن چاق پشت صندوق نهیب میزند که «خانم فقط شما نیستی که انتظار داری با 100 هزار تومان آنجلینا جولی بشی؟!» و به شمردن اسکناسها ادامه میدهد...
اینها نمونه های بسیار ساده ای هستند که همه روزه با آنها روبرو می شویم نمونه ای از مشتری مداری در کشور عزیزمان ایران.
زنى سه دختر داشت که هر سه ازدواج کرده بودند.
یکروز تصمیم گرفت میزان علاقهاى که دامادهایش به او دارند را ارزیابى کند.
یکى از دامادها را به خانهاش دعوت کرد و در حالى که در کنار استخر قدم مىزدند از قصد وانمود کرد که پایش لیز خورده و خود را درون استخر انداخت.
دامادش فوراً شیرجه رفت توى آب و او را نجات داد.
فردا صبح یک ماشین پژو ٢٠٦ نو جلوى پارکینگ خانه داماد بود و روى شیشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
زن همین کار را با داماد دومش هم کرد و این بار هم داماد فوراً شیرجه رفت توى آب وجان زن را نجات داد.
داماد دوم هم فرداى آن روز یک ماشین پژو ٢٠٦ نو هدیه گرفت که روى شیشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف مادر زنت»
نوبت به داماد آخرى رسید.
زن باز هم همان صحنه را تکرار کرد و خود را به داخل استخر انداخت.
امّا داماد از جایش تکان نخورد.
او پیش خود فکر کرد وقتش رسیده که این پیرزن از دنیا برود پس چرا من خودم را به خطر بیاندازم.
همین طور ایستاد تا مادر زنش درآب غرق شد و مرد.
فردا صبح یک ماشین بىامو کورسى آخرین مدل جلوى پارکینگ خانه داماد سوم بود که روى شیشهاش نوشته بود: «متشکرم! از طرف پدر زنت»
چرا پیغمبر زنهای متعدد گرفت؟ بارها افراد مغرض و آنهایی که با اسلام سر جنگ دارند، یکی از دکمههای فشار را این قرار میدهند که پیغمبر شما چند تا زن گرفت!!! دلیل ازدواجهای متعدد! سی دلیل من اینجا یادداشت کردم که شاید بیشتر باشد. که ببینید ازدواجهای پیغمبر ما ذرهای روی هوس نبوده است. همهاش از روی دلیل و حکمت بوده است.
اول اینکه پیغمبر ما کل عمرش شصت و سه سال بود. تا پنجاه و پنج سالگی، یک همسر داشته است. تا پنجاه و پنج سالگی! بعد از فتح مکه هم که سال هشتم است، تا آخر عمرش دیگر ازدواج نکرده است. از پنجاه و پنج سالگی تا شصت و یک سالگی میشود شش سال. تمام ازدواجهای پیغمبر در این شش ساله بوده است. نعوذ بالله اگر پیغمبر به خاطر هوس بود، آدم هوسش قبل از پنجاه و پنج سالگی است. بعد از پنجاه و پنج سالگی دیگر خیلی هوس ندارد. باید ببینیم قصه چه چیز است؟
- کسی که در غار حراء مناجات میکند و خلوت میکند، اهل هوس نیست. شما ازدواجهای پیغمبر را دیدید، اما مناجاتهایش را در غار حراء ندیدید.
- دوست و دشمن حتی اونهایی که به پیغمبر ایمان نیاورند، احدی نگفته است که پیغمبر نعوذ بالله اهل هوس بوده است. همه میگفتند امین است. میگفتند کاهن است، کاهن یعنی غیب گو! میگفتند ساحر است، جادوگر! میگفتند شاعر است، حتی میگفتند مجنون است. نسبت دیوانگی میدادند، اما نسبت هوس بازی نمیدادند. این دو! پس یک: عبادات در غار حراء! دو: حتی دشمنانش لقب هوسباز به او ندادند.
- تا پنجاه و پنج سالگی یک همسر!
- ازدواجهای پیامبر، زمینه حمایت قبایل از پیامبر
- بعد از فتح مکه دیگر همسری نگرفت! این پیداست که... در فتح مکه دیگر همهی بتها را شکستند و اسلام مسلط شد! پیداست آن وقتهایی که همسر گرفته است، هر همسری را هم از یک قبیلهای میگرفت! چند تا قبیلهی قوی بودند، مثلاً رئیس یکی از قبیلهها عمر بود. رئیس یکی از قبیلهها ابوبکر بود. رئیس یکی از قبیلهها ابوسفیان بود. از هر قبیلهی دانه درشتی یک کسی را میگرفت. آن زمان هم رسم بود. هر کس داماد قبیلهای میشد، قبیله از او حمایت میکرد.
- پیغمبر همهی زنهایش از مکهایها بودند. از مدینه در طی ده سال هیچ زنی نگرفت. میدانید چرا؟ چون زنانی که در مکه اسلام آوردند، هجرت میکردند، بعد شوهر اینها که در جبهه شهید میشد یا از دنیا میرفت، سرپناه نداشتند، همهجرت کرده بودند و در مدینه غریب بودند، هم غریب بودند و هم بیوه بودند، هم یتیمدار بودند و بیسرپرست بودند، آنها را میگرفت، اما زنان مدینه را میگفت که اگر اینها شوهرشان هم بمیرد، بالاخره عمو و خاله و اینها غریب نیستند. یعنی از مدینه پیغمبر زن نگرفت.
- ازدواجها حکیمانه بود. اگر هوس بود، چرا مشرکین به او گفتند: زن زیبا به تو میدهیم، قبول نکرد؟ اصلاً بعد از پنجاه و پنج سالگی هوسی برای کسی میماند؟ آن هم پیغمبری که در این چند ساله دهها جنگ دارد! تشکیل حکومت دارد، بنیانگذار حکومت اسلامی هست. عبادت هست.
- قرآن میگوید که اصلاً هوس در پیغمبر نیست. «وَ ما یَنْطِقُ عَنِ الْهَوى» (نجم/3) یعنی پیغمبر روی هوی و هوس حرف نمیزند. حالا نگویید که زبانش از روی هوی و هوس نیست. ولی ممکن است دستش از روی هوی و هوس باشد. نه وقتی میگوید پیغمبر هوس ندارد، یعنی هیچ هوسی نباید داشته باشد.
قرآن میگوید: «فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَة» (انعام/149) یعنی حجت خدا باید کسی باشد که هیچ بهانهای برای هیچ کس نباشد.
- آدمی که اهل هوس است، جوانیاش را در غار عبادت نمیکند. آدمی که در هوس است، دو سوم شب را عبادت نمیکند. آدمی که اهل هوس است، اکثر روزها روزه نیست. آدمی که اهل هوس است، هر زن بعدی باید از زن قبلیاش یک قدم جوانتر و بهتر باشد. آدمی که اهل هوس است، بعد از 55 سالگی ازدواج نمیکند. در ایام جنگ ازدواج نمیکند. آدمی که اهل هوس است، پیشنهاد مشرکین که میگویند: زن خوشگل به تو میدهیم، قبول میکند. آدمی که اهل هوس است، «نعوذ بالله» باید از مدینه هم که این همه مرید دارد بگیرد. از مهاجرین میگرفت که غریب باشند و بیوه و آواره! زندگی با زنان سالمند بیوهی یتیمدار، آنوقت تربیت یتیم، خودش یک کاری است. پیغمبر با این ازدواجها جمعی از بچههای یتیم را تربیت کرد و به جامعه یاد داد که شما این زنهای بیسرپرست را سرپرستی کنید.